ختنه کردن گل پسرم
عزیزم ببخشید که دیر این پیام رو برات می نویسم
من و باباجون قصد داشتیم روز هفتم تولد شما شما رو ختنه کنیم ولی هر جا رفتیم نوبت چند دوز دیگه رو می دادن رو این حساب تصمیم گرفتیم که به شمال بریم و خمونجا ختنه کنیم و ما صبح ساعت چهار روز وهم تولد شما ب سمت شمال حرکت کردیم و حدودا ساعت دو رسیدیم و همین روز ساعت هفت نوبت گرفتم پیش دکتر فوق تخصص اطفال دکتر کسری مریدپور
یک ساعت قبل بی حسی نباید شیر میخوردی و من ساعت پنج و نیم شما رو سیر کردم و راهی شدیم و بی حسی زدن یکم گریه کردی و من دوباره شیر دادم اروم شدی و در حین شیر دادن برا شما تعریف می کردم که قرار چه اتفاقی بیفته و از امام حسین خواستم کمکت کنه الحمدالله اولش گریه نکردی ولی اخرش گریه کردی همراه ما خاله مونا و خاله رقیه و بابایی بودن البته نوبت رو خاله مونا زحمتش رو کشیده بود و این شد که شما روز دهم تولدت ختنه شدی مبارکت باشه پسرم
و حلقه شما بعد چهار روز از بدنت جدا شد و اذیت نشدی و اذیتم نکردی عزیز مامان
اینم عکس اقای دکتری که شما رو ختنه کردی