آمدن اقاجون و عزیز
سلام عزیزم چند روز قبل اقاجون و عزیز اومدن پیش ما تا هم برا مامان کمی آش های سنتی و غذاهای مقوی درست کنن و هم یک سری وسیله برا شما گل پسرم بخرن . خاله رقیه جون یک سری وسیله های تینا جون رو به ما داد خیلی اصرار کردم که خاله رقیه همراه اقاجون بیاد قم ولی متاسفانه نیود و دلیلش برای نیومدن این بود که این هفته هفته اخر دانشگاهش هست و باید پروژه هاشو تحویل بده ( حسینم خاله رقیه برای شما مربای توت فرنگی و شربتش رو داد ، دستش درد نکنه از خاله به ما زیاد رسیده میخام خیلی دوستش داشته باشی و احترام همه بخصوص خاله رقیه رو داشته باشی) حسینم اینم بگم که عزیز و اقاجون صندوق عقب ماشینشون رو پر وسیله یخچالی کرده بودن طوری که یخچال دیگه جای یک سوزن نبود خدا به زندگی اقاجون و عزیز برکت بده .
از این حرفا بگذریم امروز روز مبعث پیامبر ما شیعیان حضرت محمد (ص) هست و اقاجون و عزیز همراه خانواده خاله شیوا رفتن مشهد ادرهال زیارت ( واقع در کاشان). به ما هم گفتن ولی چون من تو سه ماه سوم هستم گفتم خونه بمونم بهتره وهمراه اونها نرفتم.
راستی گلم دیروز رفتم سونا بدم تا الان طبق سوناهای قبلی من 28 هفته و 4 روز هستم ولی دیروز تو سونگرافی 30 هفته و دو روز نشون داد و من متحیر مونده بودم که چکار کنم روز چهارشنبه هم دکتر نرفتم و گفتم سونا بدم بعدا پیش خانم دکتر برم.
عزیزم تو این روز عزیز برا همه دعا کن برای خودتم دعا کن
این عکس سونا ماما در روز قبل