حسین جونحسین جون، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن من و بابایییکی شدن من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

عزیز بابا و مامان

پسرم و استاد طب اسلامی

سلام مامانم خوبی امروز من به همراه خاله زینب دختر صاحب خانه رفتیم پیش ایت الله تبریزیان .ایشون پدر طب اسلامی هستن در اصل ایرانی ولی بزگ شده نجف من این ایت الله رو از وقتی که وارد ایران شد که حدود چهار سال قبل میسناسم یک مدتی اصفهان بود بعد مشهد رفتن و الان قم اموزش میدن چهار جلد کتاب داره که درمان انواع بیماریها توسط احادیث و داروهای جامع امامان هست.البته من کاری نداشتم و فقط میخاستم از نزدیک ببینمش ولی تا اونجا رفتیم ویزیت که رایگان بود گفتیم. برم ببینم به من چی میگه البته میخاستم شما رو نشون بددم و با دیدن شما گفت بچه شما سالمه فقط خودت کم خون و کم شیر هستی و کمی بلغم بدنت بالاست و یکم جوش جوشی هستی که اینها باعث شده تا اون ویتامین ک...
13 آبان 1394

واکسن دو ماهی حسین جون

سلام عزیز دل ماماان  روز یازدهم مهر ماه رفتم واکسن و مراقبتت رو انجام بدم وزنت تو این ماه سده بود 4900 و قد رشیدت شده بود 61 ساتتی نتر. وکلان وضعیتی هوبی داشتی بعد اومد واکسن بزنه من گفتم دست سمت راست بعلت واکسن بدو تولد یک غده زیر بغلت زده واین باعث شد واکسنت نکنه و بگه شاید ضرر داشته باشه پس از این ماجرا اومدیم خونه و باباجون رفت پیش خانم موحدی و ماجرا رو گفت  خانپ دکتر نامه داد و گفت واکسن به غده هیچ ربطی نداره و زدن واکسن بلامانع است. روز دوازدهم ساعت هفت و نیم صبح ده قطره دو برابر وزنت به شما استامينوفن دادم د ساعت هست و ربع یک قزره داخل دهنت ریخت و یک سوزن به پای چپ شما زد و یک گریه بلند و ده ثاتیه ای انجام دادی و بعد ا...
12 مهر 1394

چهلمین روز گل پسری

عزیزم امروز چهل روزی هست که به زندگی منو و بابایی صفا دادی خیلی بامزه شدی خیلی اقایی صبح که بابایی بیرون رفته بود از خواببیدار شدی شیرت رو که خوردی اروم رو بالش گذاشتمت تا به کارهام برسم اخه بابایی خیلی بغلت میگیره یکمبغلی شده بودی هر روز با نیت یک امام شروع میکنم به شیر دادن و ...و امروز روز امام سجاد بود گفتم که یا امام سجاد پسرم اروم باشه تا من کارهامو برسم باور نمیکنی یک ساعت تمام تا کارهام تموم بشه با دستت بازی می کردی و اقه اقه میکردی منم گذری نازت میدادم ظهر رو شکم گذاشتمت ببینم در چه حدی و ماشالله سرت رو خوب بالا نگه می داشتی زود گرفتمت تا اذیت نشی بعد از خوابیدن و بلند شدن شیر دادم و خودم تنهایی بردمت حموم و تا بابایی بیاد حمو...
22 شهريور 1394