حسین جونحسین جون، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن من و بابایییکی شدن من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

عزیز بابا و مامان

چند شعر برا پسرم

حسینم! عطر نفسهای تو طعم عسله طپش نبض تو آیینه ی شعر و غزله پسرم فدات بشم لحظه ی خندیدن تو جانم از شوق پره؛روی تو ماه غزله پســـرم، برگ گلــــم، غنچه ی خوشرنگِ دلــــم، دست خود را حلقه کن برگردنـــــم، خنده زن بر چشمهای خستـــه ام، عشق تو آواز صبح زندگیســـت، مهر تو آغاز لطف و بندگـی اســـت، سر گذار برشانه هایِ مـــــادرت، بوسه زن بر گونه هایِ زردِ مــن، خانه ام سبز از صدای شادِ توســت، مادرت مست از نوازشهـایِ توســـــت.   ...
25 فروردين 1394

شرکت در کلاس

سلام حسینم دیروز من بابایی برا شرکت در کلاس دوره بارداری به بیرون رفتیم تا یک مرکز مشاوره پیدا کنیم اخه من برای اولین باری هست که باردار شدم و از بارداری مطالب زیادی نمیدونم . بالاخره یک مرکز مشاوره پیدا کردیم و جلسه کلاس ها از هفته بیست بارداری شروع میشه ولی شما الان تو هفته 25 هستی و برا همین از جلسه دوم کلاس ها ثبت نام کردم و از برنامه کلاس ها که رو دیوار بود عکس گرفتم که در پایین برات می زارم.                         ...
25 فروردين 1394